1388 - تسنیم چشمه ای در بهشت
سفارش تبلیغ
صبا ویژن



1388 - تسنیم چشمه ای در بهشت






اللّهُمَّ کُنْ لِوَلِیِّکَ الْحُجَّةِ بْنِ الْحَسَنِ صَلَواتُکَ عَلَیْهِ وَعَلى آبائِهِ فی هذِهِ السّاعَةِ وَفی کُلِّ ساعَةٍ وَلِیّاً وَحافِظاً وَقائِدا ‏وَناصِراً وَدَلیلاً وَعَیْناً حَتّى تُسْکِنَهُ أَرْضَک َطَوْعاً وَتُمَتِّعَهُ فیها طَویلاً

درباره نویسنده
1388 - تسنیم چشمه ای در  بهشت
غزل
مانده ام با غم هجران نگارم چه کنم! عمر بگذشت و ندیدم رخ یارم چه کنم! چشم آلوده کجا! دیدن دلدار کجا! چشم دیدار رخ یار ندارم! چه کنم ؟؟؟
تماس با نویسنده


لوگوی وبلاگ
1388 - تسنیم چشمه ای در  بهشت

لینک دوستان
امید
ستاره
حوری
فادیا
شیوا
الهه امید
راشا

آرشیو وبلاگ
1390
1389
1388
1387
1386
1385

آمار بازدید
بازدید کل :215163
بازدید امروز : 21
 RSS 

   


می خواهی بروی؟!
پس بی بهانه برو!
بیدار نکن خاطره های خواب آلوده را...
صدایت همان صدا،
نگاهت نـاتـنی و دستهایت سرد است،
و من می دانم: محبت ساختگیـت،
عشق دروغینت و چشمان پر فریبت،
آخر روزی گرفتارت خواهند ساخت...
نه محبت پول خردیـست در دستان تو،
و نه من گدایی هستـم دست گشوده فرا روی تو!
نه، نه عزیز، این ممکن نیست!
چون وقارم همانند قلبم شکستـنی نیست...
می خواهی بروی؟
این راه، این هم تو!
ولی حالا که می روی،
بدان: هر گاه خواستی برگردی،
بسترت بالشی خاردار خواهد بود،
و پیشوازت چشمانیست که دیگر هیچگاه گرمای نگاهشان را حس نخواهی کرد...
می خواهی بروی؟
پس نه حرفی بزن و نه چیزی بگو،
دیگر حتی نگاهـم هم نکن!
نیست شو چون غریبه ها در مه و دود...
دلبستـه ی چه چیزی بودی،
که نـتوانستی بگویی؟
می خواهی بروی،
بی بهانه برو...



نویسنده » غزل » ساعت 8:1 عصر روز یکشنبه 88 آبان 24

خدایا!
اندیشه ی بهتر و زندگی زیباتر می خواهم
همین و بس
خدایا! اگر هیچ کس شفاعتم نکند چه؟ اگر هیچ کس کار خوب و بی عیب و نقصی در زندگی ام، در کارنامه ام پیدا نکند که به خاطرش واسطه ی من شود پیش تو که ببخشی و عذابم نکنی چه؟
وقتی می بینم خوبانی را فرستاده ای که آگاهم کنند و دستانم را بگیرند و به سلامت ببرندم، خیالم راحت می شود. من تنها و رها شده در این دنیا نیستم، بندگیم را می کنم و هر آنچه در توان دارم را
به کار می گیرم، هر چند کوتاهی های بسیاری در مقابل گذشت و توجه تو دارم.

 نام تو شافع یعنی شفاعت کننده است، تو پیش خودت مرا شفاعت کن ای خداوندگار شفیع. خدایا! هر آنچه دارم یا ندارم و هر آنچه می خواهم از آن توست. خوشا به حال من که در سلطنت تو و در احاطه ی تو به سر می برم. درونم دلی بی تاب است که پیشکش عزیزترینم خدای خوبم می کنم.



نویسنده » غزل » ساعت 7:53 عصر روز پنج شنبه 88 آبان 21

  کوله بارم را بارها گشته ام

اما بال هایم را ندیده ام

مدتی است بدون بال

پرواز را مشق می کنم

تا از یاد نبرم

رسم پرواز را

بر بلندی دلم ایستاده ام

و هنوز هم بلندتر

دست هایم را به دعا طلبیده ای

عاقبت به سویت پر خواهم کشید

وقتی که ابرهای تیره و تار آسمون رو فرا گرفته، وقتی خورشید داره آروم آروم تاریک می شه، وقتی آدما از دیدن روی ماه تو محروم میشن، چاره چیست؟ چه کار میشه کرد؟! وقتی خلاصه ی خوبی ها و خلاصه ی آرامش، دسترسی بهش آسون نباشه، چاره ای هست؟ کاری میشه کرد؟!

همه ی عالم و آدم، همه منتظر که اون بیاد. همینه که انتظار رو شکل میده، انتظار شکل می گیره، همه ی دنیا دلشون میخواد که حتی برای یه روز هم که شده روی آرامش رو، روی عدالت رو ببینن، به خاطر همین هم منتظرن. راستی چقدر قشنگه اون زمانی که انتظار رو حس کنی. طعم انتظار چشیدنیه، همت میخواد، دقت میخواد، انگیزه و هدف میخواد و یه کم ایمان میخواد. وقتی انتظار رو حس بکنی، وقتی بفهمی منتظر کی و چی هستی و منتظرش بمونی، اون وقت دنیا با همه ی بدی ها و سختی ها برات گلستون میشه، هر چند ممکنه غروبای جمعه دلت بگیره، اما این دل گرفتنه همش قشنگه همش شیرینه.

دلم می خواست دو کلام راحت، صاف و ساده باهات حرف بزنم؛ از کجا باید شروع کنم از چی باید بگم، از دلتنگی ها و بی معرفتی های خودم بگم یا نه از مرام و معرفت تو و خدائی بگم که همیشه هوای منه سر به هوا رو دارید، هر چی هست راحت نمی تونم حرف بزنم چون من همیشه درگیر خودم و دنیای اطرافم هستم، عزیز دلم! ازت یه چیز میخوام، یه نگاه، یه نگاه تو خاک دلمو کیمیا میکنه، منتظرم، منتظر...

 خدا منو خیلی دوست داره، آخه اگه دوسم نداشت این همه آدم خوب توی مسیر زندگی من قرار نمی گرفت، یکی از اون خوبا الهه ی امیده، فرصت مناسبیه از مشاور عزیزم الهه ی امید تقدیر و تشکر صمیمانه ای  به جا بیارم.

در کنار الهه ی امید از گذشته ی ناموفقم رها شدم و پس از پشت سر گذاشتن سختی های زیادی به یک تازگی، ثبات و آرامش روحی بزرگی رسیدم، وجود سراسر گذشت و بزرگواری استاد به همراه دانش علمی و عملی ایشون باعث تغییر در اندیشه ها، رفتارها و عادت های نادرست زندگی من شد. گران بهاترین تاثیر الهه ی امید در زندگی من اینه که آموختم زندگی و فکر درست نام دیگیه خداست و خدا همیشه تازه و در نزدیک ترین نقطه به ما قرار داره و تنها نام و یاد اونه که آروم کننده ی دل های ماست. خدایا دوست دارم به خاطر تموم خوبی هات، ممنون از این همه بزرگواری و گذشت ممنون.

پس از این می خواهم

موج دریای هم اکنون باشم

لحظه ها را دریابم

صخره ی ثانیه را بشکافم

ماسه ی ترس و غم و دلهره را

ببرم از دریا

بسپارم به غروب شنزار

به گذشته، به دریای متروک



نویسنده » غزل » ساعت 12:15 عصر روز پنج شنبه 88 مهر 30

  

تو را با اشک خون از دیده بیرون راندم آخر هم
که تا در جام قلب دیگری ریزی شراب آرزوها را

به زلف دیگری آویزی آن گل های صحرا را
مگو با من، مگو دیگر، مگو از هستی و مستی

من آن خودرو گیاه وحشی صحرای اندوهم
که گل های نگاه و خنده هایم رنگ غم دارد

مرا از سینه بیرون کن
ببر از خاطر آشفته نامم را

بزن بر سنگ، جامم را
مرا بشکن، مرا بشکن

تو سر تا پا وفا بودی
تو با درد آشنا بودی

ولی ای مهربان من،
بگو آخر، که از اول کجا بودی؟!
 

کنون کز من بجا مشت پری در آشیان مانده

و آهی زیر سقف آسمان مانده

رها کن این دل غمگین و تنها را

تو را راندم

که دست دیگری بنیان کند روزی بنای عشق و امیدت

شود امید جاویدت

تو را راندم

ولی هرگز مگو با من:

جهان تاریک می شد، کهکشان می مرد

درون سینه ام دل ناله می زد:

باز کن از پای زنجیرم

که بگریزم، به دامانش بیاویزم

به او با اشک خون گویم:

مرو، من بی تو می میرم

ولی من در میان های های گریه خندیدم

که تو هرگز ندانی

بی تو یک تک شاخه عریان پاییزم

دگر از غصه لبریزم

در این دنیا بمان بی من،

برای دیگری سر کن نوای عشق و مستی را

بخوان در گوش جان دیگری آوای هستی را

تو ای تنها امیدم

بی من از آن کوچه ها بگذر

مرا یک دم به یاد آور

به یاد آور که می گفتم:

بیا امید جان من

بیا تن را ز قید آرزوهایش جدا سازیم

بیا میعاد خود را بر جهان دیگر اندازیم

به یاد آور که اکنون بی تو خاموشم

ز خاطرها فراموشم

و یک تک لاله وحشی

به جای لاله بر گور دل من روشنست اکنون



نویسنده » غزل » ساعت 12:19 عصر روز سه شنبه 88 مهر 7

یا دلیل المتحیرین، یا غیاث المستغیثین، یا صریخ المستصرخین، یا جار المستجیرین، یا امان الخائفین، یا عون المومنین، یا راحم المساکین، یا ملجا العاصین، یا غافر المذنبین، یا مجیب دعوه المظطرین.
ای راهنمای سرگردانان، ای فریادرس فریادخواهان،  ای دادرس دادخواهان، ای پناه پناه جویان، ای امان بخش ترسناکان، ای کمک مومنان، ای رحم کننده ی مسکینان، ای پناه عاصیان، ای آمرزنده ی گنهکاران، ای اجابت کننده ی درماندگان.

 

یا عماد من لا عماد له، یا سند من لا سند له، یا ذخر من لا ذخر له، یا حرز من لا حرز له،یا غیاث من لا غیاث له، یا فخر من لا فخر له، یا عز من لا عز له، یا معین من لا معین له، یا انیس من لا انیس له، یا امان من لا امان له.
ای پشتیبان کسی که پشتیبان ندارد، ای پشتوانه ی آن کسی که پشتوانه ندارد، ای ذخیره ی آن کسی که ذخیره ندارد، ای پناه آن کسی که پناه ندارد، ای فریادرس آن کسی که فریادرس ندارد، ای افتخار آن کسی که مایه ی افتخار ندارد، ای عزت آن کسی که عزتی ندارد، ای کمک آن کسی که کمکی ندارد، ای همدم آن کسی که همدمی ندارد، ای امان بخش آن کسی که امانی ندارد.

دعای جوشن زیباترین سمفونی است که من شنیده ام، نور امید به خدا، زندگی و آینده را در دل روشن می کند. خدای من در همه ی صفات بهترین است، خدایا! تو آن ده که آن به...



نویسنده » غزل » ساعت 12:57 عصر روز شنبه 88 شهریور 21

<      1   2   3   4   5   >>   >