1388 - تسنیم چشمه ای در بهشت
سفارش تبلیغ
صبا ویژن



1388 - تسنیم چشمه ای در بهشت






اللّهُمَّ کُنْ لِوَلِیِّکَ الْحُجَّةِ بْنِ الْحَسَنِ صَلَواتُکَ عَلَیْهِ وَعَلى آبائِهِ فی هذِهِ السّاعَةِ وَفی کُلِّ ساعَةٍ وَلِیّاً وَحافِظاً وَقائِدا ‏وَناصِراً وَدَلیلاً وَعَیْناً حَتّى تُسْکِنَهُ أَرْضَک َطَوْعاً وَتُمَتِّعَهُ فیها طَویلاً

درباره نویسنده
1388 - تسنیم چشمه ای در  بهشت
غزل
مانده ام با غم هجران نگارم چه کنم! عمر بگذشت و ندیدم رخ یارم چه کنم! چشم آلوده کجا! دیدن دلدار کجا! چشم دیدار رخ یار ندارم! چه کنم ؟؟؟
تماس با نویسنده


لوگوی وبلاگ
1388 - تسنیم چشمه ای در  بهشت

لینک دوستان
امید
ستاره
حوری
فادیا
شیوا
الهه امید
راشا

آرشیو وبلاگ
1390
1389
1388
1387
1386
1385

آمار بازدید
بازدید کل :215303
بازدید امروز : 0
 RSS 

   

خدایا! توفیقی ده از این پس تمام روزها و شب های قدر را، قدر بدانم. تمام روزهای زندگی تعیین کننده است و من چه آسان و بی توجه از کنار آنها رد می شوم...
و من مثل همیشه ناسپاس...



نویسنده » غزل » ساعت 12:48 صبح روز سه شنبه 88 شهریور 17

کسی اگر به دل نشست
نشستنش مقدس است
حتی اگر نخواهدت
نفس کشیدنش بس است

سیر شده ای،
دامن می تکانی از دنیا و
به باد می دهی

خرده ریزه های آرزوهایم را...

 



نویسنده » غزل » ساعت 1:26 صبح روز پنج شنبه 88 شهریور 12

خدایا نگاهم کن،
نگاهت را دوست دارم...

ماهی های در ساحل افتاده، از دوری آب و دریا می میرند. ما نفس ِ نجات دهنده می خواهیم؛ به کسی که بیاید و این جمعه های سرگردان را از گوشه و کنار دلمان، جمع کند و به حال و روزمان سر و سامان بدهد.
این روزها و شب ها که سفره ی افطار و سحر و سجده و نیایش پهن می شود، لابه لای دعایمان که نه، پیش از هر خواسته ای از خدا می خواهیم که تو را به ما برساند، حالا هم با دعای توست که سر پا ایستاده ایم... فراموش مان نکن عزیز دل...



نویسنده » غزل » ساعت 9:3 عصر روز چهارشنبه 88 شهریور 4

 

با دیدن هلال ماه رمضان، دلم لرزید... هنوز آماده نیستم. خدایا فکر مرا در این ماه بدور از منفی بافی ها و بداندیشی ها قرار ده و مرا مثبت اندیش تر گردان. خدایا! در این ماه و تمام ماه های سال به من بیاموز، که چگونه اعضای بدن خویش و فکر و روح خود را تسلیم اراده ی تو و  کنترل خویش درآورم تا بتوانم از بدی ها در امان باشم. خدایا! شکر و سپاس تو را، یاریم کن.

 

 



نویسنده » غزل » ساعت 2:21 صبح روز شنبه 88 مرداد 31

آخر گذشت
آن زمان کهنه ی دیدار
رفت آن ثانیه های پر ز لحظه های ناب
شکست آن لحظه های زیبا
و تو، چه ساده گذشتی از این همه احساس...



صدا کن مرا
صدای تو
خوب است
صدای تو سبزینه ی آن گیاه عجیبی است
که در انتهای صمیمیت حزن می
روید
در ابعاد این عصر خاموش

من از طعم تصنیف در متن ادراک یک کوچه تنهاترم
بیا تا برایت بگویم

چه اندازه تنهایی من بزرگ است...



نویسنده » غزل » ساعت 2:20 صبح روز سه شنبه 88 مرداد 27

<      1   2   3   4   5   >>   >