اللهم عجل الولیک الفرج - تسنیم چشمه ای در بهشت
سفارش تبلیغ
صبا ویژن



اللهم عجل الولیک الفرج - تسنیم چشمه ای در بهشت






اللّهُمَّ کُنْ لِوَلِیِّکَ الْحُجَّةِ بْنِ الْحَسَنِ صَلَواتُکَ عَلَیْهِ وَعَلى آبائِهِ فی هذِهِ السّاعَةِ وَفی کُلِّ ساعَةٍ وَلِیّاً وَحافِظاً وَقائِدا ‏وَناصِراً وَدَلیلاً وَعَیْناً حَتّى تُسْکِنَهُ أَرْضَک َطَوْعاً وَتُمَتِّعَهُ فیها طَویلاً

درباره نویسنده
اللهم عجل الولیک الفرج - تسنیم چشمه ای در  بهشت
غزل
مانده ام با غم هجران نگارم چه کنم! عمر بگذشت و ندیدم رخ یارم چه کنم! چشم آلوده کجا! دیدن دلدار کجا! چشم دیدار رخ یار ندارم! چه کنم ؟؟؟
تماس با نویسنده


لوگوی وبلاگ
اللهم عجل الولیک الفرج - تسنیم چشمه ای در  بهشت

لینک دوستان
امید
ستاره
حوری
فادیا
شیوا
الهه امید
راشا

آرشیو وبلاگ
1390
1389
1388
1387
1386
1385

آمار بازدید
بازدید کل :218185
بازدید امروز : 5
 RSS 

   

مپسند که جمعه‌ها را با اشتیاق ِ آمدنت شروع کنیم و غروب ِ سوت و کور، آن غم ِ غریب ِ واماندگی بر جانمان بنشیند! مپسند نامت بر زبانمان باشد بر دلمان نه! روز فراموشی، روحمان را آزار می‌دهد، یاریمان کن... ما دو پلک پنجره داریم رو به دریای ِ انتظار که این روزها با سیاه شدن کوجه‌هایمان خیس ِ خیس می‌شوند... انتظار، آخرین بیت شعر محرم است و تو ای اتفاق بی‌تردید! بیا و این شعر را با قافیه‌ی ظهور تمام کن...

پ.ن: آجرک االله یا بقیه الله فی مصیبت جدک الحسین "ع"...

 السلام علی المقطوع الوتین، السلام علی المحامی بلا معین، السلام علی الشیب الخضیب، السلام علی الخد التریب، السلام علی البدن السلیب، السلام علی الثغر المقروع بالقضیب، السلام علی الراس المرفوع، السلام علی الاجسام العاریه فی الفلوات، تنهشها الذناب العادیات، و تختلف الیها السباع الضاریات، السلام علیک یا مولای و...

...، سلام بر آن مدافع بی‌یاور، سلام بر آن محاسن بخون خضاب شده، سلام بر آن گونه‌ی خاک آلوده، سلام بر آن بدن برهنه، سلام بر آن دندان چوب خورده، سلام بر آن سر بالای نیزه رفته، سلام بر آن بدن‌های برهنه و عریانی که در بیابان‌های کربلا گرگ‌های تجاوزگر به آن دندان می‌آلودند، سلام بر تو ای مولای من حسین جان... 

پ.ن: السلام علی النسوه البارزات...
پ.ن: ما رایت الا جمیلا... زینب و دل شکسته اش...
پ.ن: اللهم اجعلنی عندک وجیها بالحسین علیه‌السلام فی الدنیا و الاخره...



نویسنده » غزل » ساعت 10:49 عصر روز پنج شنبه 89 آذر 11

                    میان ما که 100 سال عمر می کنیم و غصه ی 1000 سال می خوریم، ما که نم نمک یک سال بی ثمر بدون تو را پشت حصار تقویم جا می گذاریم! خوشا به حال کسی که تو را درک کند. ما از تو بی خبران که گاهی انتظار، فقط پشت چشم هایمان چادر میزند با وجود همه ی دلتنگی های بی حد و حصرمان به روزهای سپیدی دل بسته ایم که دیگر چشم های کسی خیره براه انتظار نماند.
ای گرداننده ی دل ها و دیده ها، ای تدبیر کننده ی شب و روز، ای دگرگون کننده ی سال ها، انتظار دلمان به سر رسیده است، این جمعه های نارس تقویم را دریاب!

 

فرا رسیدن بهار طبیعت را به دوستان گرانقدرم تبریک عرض نموده، امید آنکه دل و جانمان بسان طبیعت میزان و متعادل شود.



نویسنده » غزل » ساعت 12:6 صبح روز جمعه 88 اسفند 28

دل من در گیر و دار خداحافظی پائیز، سلامی کن به سیاهی شهر و گوشت را به آوازهای زخمی محرم بسپار، دل من دلواپس روزهای بی‌کسی نباش این یلدای فراق به صبح می‌رسد یک جمعه و من و تو که لحظه به لحظه گذر عمر را تماشا می‌کنیم به دیدارش خواهیم رسید، کسی که همه‌ کس آسمان و زمین است. خلاصه دل من با دلی آگاه از مرام و قیام حسین و دستمال اشک آلود این روزها دعای فرج را فراموش نکن که گشایش همه‌ی کارها در آمدن اوست و دعا کن برای روزی که پنجره‌ها به روی چشم‌های همیشه منتظرش باز شود.
 حسین بیشتر از آب، تشنه‌ی لبیک بود، اما افسوس به جای افکارش زخم‌های تنش را نشانمان دادند و بزرگ‌ترین درد او را بی‌آبی معرفی کردند. " دکتر علی شریعتی "



نویسنده » غزل » ساعت 11:22 عصر روز پنج شنبه 88 آذر 26

خدایا نگاهم کن،
نگاهت را دوست دارم...

ماهی های در ساحل افتاده، از دوری آب و دریا می میرند. ما نفس ِ نجات دهنده می خواهیم؛ به کسی که بیاید و این جمعه های سرگردان را از گوشه و کنار دلمان، جمع کند و به حال و روزمان سر و سامان بدهد.
این روزها و شب ها که سفره ی افطار و سحر و سجده و نیایش پهن می شود، لابه لای دعایمان که نه، پیش از هر خواسته ای از خدا می خواهیم که تو را به ما برساند، حالا هم با دعای توست که سر پا ایستاده ایم... فراموش مان نکن عزیز دل...



نویسنده » غزل » ساعت 9:3 عصر روز چهارشنبه 88 شهریور 4

بزرگ ترین حادثه
تو بودی
روزنه ای نور
که هر روز پر رنگ تر شد
حالا ستاره ای هستی
که هفت آسمان قلبم هم
برایت کم است...
هر عصر جمعه که می آید غمگین می شوم، زیرا به لیاقت قلبم برای دیدارت شک می کنم!!!


عزیز دلم تولدت مبارک، به امید آن روزی که بشود چشم در چشمان تو نگاه کرده و سال گشت در کنار تو بودن را جشن گرفت!!!



نویسنده » غزل » ساعت 1:59 عصر روز پنج شنبه 88 مرداد 15

   1   2   3      >