غزل - تسنیم چشمه ای در بهشت
سفارش تبلیغ
صبا ویژن



غزل - تسنیم چشمه ای در بهشت






اللّهُمَّ کُنْ لِوَلِیِّکَ الْحُجَّةِ بْنِ الْحَسَنِ صَلَواتُکَ عَلَیْهِ وَعَلى آبائِهِ فی هذِهِ السّاعَةِ وَفی کُلِّ ساعَةٍ وَلِیّاً وَحافِظاً وَقائِدا ‏وَناصِراً وَدَلیلاً وَعَیْناً حَتّى تُسْکِنَهُ أَرْضَک َطَوْعاً وَتُمَتِّعَهُ فیها طَویلاً

درباره نویسنده
غزل - تسنیم چشمه ای در  بهشت
غزل
مانده ام با غم هجران نگارم چه کنم! عمر بگذشت و ندیدم رخ یارم چه کنم! چشم آلوده کجا! دیدن دلدار کجا! چشم دیدار رخ یار ندارم! چه کنم ؟؟؟
تماس با نویسنده


لوگوی وبلاگ
غزل - تسنیم چشمه ای در  بهشت

لینک دوستان
امید
ستاره
حوری
فادیا
شیوا
الهه امید
راشا

آرشیو وبلاگ
1390
1389
1388
1387
1386
1385

آمار بازدید
بازدید کل :215164
بازدید امروز : 0
 RSS 

   

عزیز دل زهرا! نمی‌دانم آنگاه که فرمان آتش زدن کلام وحی بر زبان کافران رانده شد، چه بر دل تنهایت گذشت؟ شاید آرزو کردی ای کاش می توانستی رو در روی آنها بایستی و گستاخی آنها را با کلام راسخت بدهی! دل نگران نباش که ما پیروان جان بر کف تو در کنار نایب بر حقت در جای جای شهر و کشورمان از قرآن محمد "ص" حمایت خواهیم کرد و فریاد خواهیم زد، خدای محمد! تو شاهد باش هرگز نخواهیم گذاشت این بی‌حرمتی‌ها ادامه پیدا کند.
مگر قرآن محمد آتش خواهد گرفت! آنقدر از قرآنت خواهیم گفت و خواهیم نوشت تا این کوردلان به این باور برسند که شاید قرآن‌ها را بسوزانند و دلمان را به آتش بکشند، اما هرگز آتش همیشه فروزان آیه به آیه‌های قرآن در دلمان خاموش نخواهد گشت که همانا "خداوند خود حافظ کلام وحی است".
اگر صبر و شکیبایی محمد "ص"، ناله‌های مظلومانه‌ی علی "ع" در دل چاه، چادر خاکی زهرا "س"، جگر پاره پاره‌ی حسن "ع"، لب‌های تشنه‌ی حسین "ع"، نجابت و صلابت زینب "س" و تنهایی‌های تو در دل‌ها بدست فراموشی سپرده شود، نور قرآن هم در دلها خاموش خواهد گشت! تا زمانی که صدای قرآن حسین "ع" از سر نیزه‌ها به گوش برسد نور قرآن نیز بر دل و جانمان ساری و جاری خواهد ماند. کافران بی‌ایمان بسوزانید قرآن‌ها را، اما بدانید با این فتنه‌ها آتش عشق‌مان به قرآن فروزانتر خواهد گشت و این آتش آخر دودمان خودتان رابر باد خواهد سپرد.
عزیز دل‌ها! آسوده خاطر باش که آتش زدن قرآن؛ آتش زدن دل و جان ماست، به آیه آیه‌های قرآن با عمل کردن به قرآنت از آن حمایت و حفاظت خواهیم کرد.

پیام مقام معظم رهبری در پی اهانت به قرآن



http://www.masjednet.ir/mosque-news/95-maraje-ehanat-quran.html

شاید سوزاندن قرآن تلنگری بر من باشد که قرآن کجای دل و جان من است؟ آیا فقط در شب های قدر بدون توجه و عمل به آن فقط بر سر گرفته و خدا را به آن قسم می دهم؟ یا در کتابخانه و طاقچه خانه ام خاک می خورد؟ کی و کجا به خود زحمت داده ام با کلام شیرین خدا ارتباط برقرار کنم؟ کجای افکار و زندگی من به دستورات قرآن عمل می شود؟ چقدر با عملِ خلاف قرآن در روز، قرآن را به آتش می کشم؟ آیا قرآنی که در سینه خانه دارد به آتش کشیده خواهد شد؟!



نویسنده » غزل » ساعت 5:20 صبح روز سه شنبه 89 شهریور 23

چشم در چشمش می‌دوزم... از نگاهش صداقت می‌بارد...
چشمانم را می‌بندم... چقدر دروغ می‌گوید و چه ماهرانه...
با چشم بسته چه خوب پیداست پشت چشمانش...



نویسنده » غزل » ساعت 6:16 عصر روز دوشنبه 89 مرداد 25

                                                 

سلام به روی ماهت رمضان، سلام به شب‌های صمیمی و روزهای مهربانت که صدای بال‌های فرشته‌ها را بیشتر از همیشه بر جانمان می‌نشاند. چه سحرهایی که دست‌های پر از دعایم بالا می‌رود و تمام التماسم نیم نگاه تو می‌شود که اگر چنین شود غمی در دل نمی‌ماند. چه خوب شدی آمدی رمضان!  دستان پر از تقصیرم را بگیر که دل خوش دارم به بودن در کنار تو و نفس کشیدن در هوای تو... چه خوب شدی آمدی رمضان! 
فرازی از دعای ابو حمزه ثمالی:  «اللهم انی اسئلک ایمانا تباشر به قلبی و یقینا حتی اعلم انه لن یصیبنی إلا ما کتبت لی و رضّنی من العیش بما قسمت لی یا ارحم الراحمین» ؛ «خداوندا! از تو ایمانی می‌خواهم که همدم قلبم باشد و یقینی
درخواست می‌کنم که در پرتو آن بدانم هر چه به من می‌رسد بر قلم قضا و خواستِ تو جاری گشته است و مرا از آنچه در زندگی قسمت و روزی‌ام ساخته‏ای، خشنود ساز؛ ای مهربان‌تر از هر مهربان».



نویسنده » غزل » ساعت 10:56 عصر روز پنج شنبه 89 مرداد 21

 

شب آرزوها آمد، شبی که آسمان آغوش خود را باز می‌کند برای آرزوهای تمام ناشدنی‌ تا بال‌هایمان را زیر ستاره‌های دل انگیز رجب این ماه قشنگ خدا بتکانیم، کز نکنیم و دور از فکر و ذکرهای معلق، خودمان را بدست‌های گرم خدا بسپاریم.
 خدای همیشه مهربان من، اینکه برای هر خیری امیدمان به توست، ما مسافری داریم که هر وقت به این چشم‌ها قدم رنجه
کند، همه‌ی آرزوهای کالمان برآورده می‌شود و شادی‌های گم شدیمان در دست‌های او پیدا می‌شود... خدایا بهار دارد می‌رود، بگو آن بهار همیشه‌ی روزگار زودتر بیاید!
الهی! بنده‌ی ناسپاس توام " اما تو را دوست‌تر از همه می‌دارم " پاکم کن، شیرینی و حلاوت دوستی و بندگی خودت را بر
من بچشان تا شاید بال‌های بسته‌ام را قدرت پروازی باشد. برای تمام آرزوهایتان دعا می‌کنم، در دعاهایتان مرا نیز یادی کنید.

 



نویسنده » غزل » ساعت 10:45 عصر روز پنج شنبه 89 خرداد 27

 

چند روزیه که فکرم بد جوری مشغوله؛ توی مترو مشغول مرور کردن درسام بودم که صدای پسر بچه‌ی 8-9 ساله‌ای توجه‌ام رو جلب کرد، نگاش کردم، فال حافظ، دستمال خوشبو، اول دشتمه بخر و روزتو با شعر حافظ شروع کن تا یه روز خوبی داشته باشی... انگار کسی صداشو نمی‌شنید.

ایستگاه بعدی مترو نگه داشت، یه خانم وارد شد با کلی دستمال و فال حافظ، جند نفری ازش خرید کردن، پسرک با چشم‌های پره اشک و با صدای بغض آلود گفت: چرا کاسبی منو بهم زدی؟ اگه تو نمی‌اومدی من کلی فروش می‌کردم! ناگهان یه دختر 10-12 ساله‌ای از انتهای واگن با صدای گرفته‌ای گفت: محمد، داداش خودتو ناراحت نکن، روزی ما توی واگن بعدیه، بیا بریم! محمد رفت! ولی من هنوز دل‌نگران اویم...
محمد! تو کجا و اینجا کجا؟! تو الان باید درس بخونی و بچگی کنی نه اینکه صبحِ به این زودی توی این واگن و اون واگن دنبال روزی بگردی!!!

ای کاش از اون کاخ‌هایی که 30 ساله تو اون بی‌خیال دنیا خوش میگذرونید، یه نیم نگاهی به اطرافتون می‌انداختید و می‌دیدید که با خوردن حق چه کسانی به این رفاه و آسایش رسیده‌اید!!!



نویسنده » غزل » ساعت 12:31 عصر روز پنج شنبه 89 خرداد 6

<      1   2   3   4   5   >>   >