غزل - تسنیم چشمه ای در بهشت
سفارش تبلیغ
صبا ویژن



غزل - تسنیم چشمه ای در بهشت






اللّهُمَّ کُنْ لِوَلِیِّکَ الْحُجَّةِ بْنِ الْحَسَنِ صَلَواتُکَ عَلَیْهِ وَعَلى آبائِهِ فی هذِهِ السّاعَةِ وَفی کُلِّ ساعَةٍ وَلِیّاً وَحافِظاً وَقائِدا ‏وَناصِراً وَدَلیلاً وَعَیْناً حَتّى تُسْکِنَهُ أَرْضَک َطَوْعاً وَتُمَتِّعَهُ فیها طَویلاً

درباره نویسنده
غزل - تسنیم چشمه ای در  بهشت
غزل
مانده ام با غم هجران نگارم چه کنم! عمر بگذشت و ندیدم رخ یارم چه کنم! چشم آلوده کجا! دیدن دلدار کجا! چشم دیدار رخ یار ندارم! چه کنم ؟؟؟
تماس با نویسنده


لوگوی وبلاگ
غزل - تسنیم چشمه ای در  بهشت

لینک دوستان
امید
ستاره
حوری
فادیا
شیوا
الهه امید
راشا

آرشیو وبلاگ
1390
1389
1388
1387
1386
1385

آمار بازدید
بازدید کل :215232
بازدید امروز : 20
 RSS 

   

دیوارهای بلند گناه و پنجره‌های دود گرفته‌ی شک، شاید نگذارد خورشید را ببینم! اما گرمای بودنش را تا مغز استخوان حس می‌کنم... امشب نجواهای آسمانیت را که از حنجره‌ی پر بغضت خوانده می‌شود، دلم را گرم می‌کند. چشم‌هایم را می‌بندم و با اشک‌های منتظر، خودم را پشت پنجره‌های جمکران می‌نشانم... می‌خواهم به تو بگویم در زمستان‌های بی‌تعداد، دل می‌سپارم به جاده‌های سرد و سپیدی که به بهار منتهی می‌شود تا خورشید بروید...

 

زمستان با آخرین دانه‌های برف کم‌کم سفره‌ی سپید دلش را برمی‌چیند و زمین را برای یک تحول بزرگ آماده می‌کند؛ بهار... آرزو که عیب نیست! من نیز سفره‌ی دلم را کنجی آرام زیر زلال نگاه تو پهن می‌کنم و خدا خدا می‌کنم بخاطر کارهایم از من دور نشده باشی... هر وقت دلم می‌گیرد سر بر شانه‌های انتظار می‌گذارم و به تو می‌اندیشم... شرمنده‌ام آقا... به تو می‌اندیشم که نجات دهنده‌ی مردمان این روزگاری. تو می‌آیی، خیلی زود، عینا شبیه بهار...

پ.ن: امشب هم برای آمدنت دعا می‌کنیم تا تو آمین بگویی...
پ.ن: هر روز نرگسی‌های دلم را به عشق آمدنت آب می‌دهم...
پ.ن: شرمنده‌ام آقا، شرمنده...



نویسنده » غزل » ساعت 11:22 عصر روز پنج شنبه 89 اسفند 12

بلغ العلی بکماله، کشف الدجی بجماله، حسنت جمیع خصاله، صلوا علیه و آله 

 

بهار بی‌خزان روی محمد، بهشت جاودان کوی محمد، معطر ساخت گلزار جهان را، شمیم تار گیسوی محمد



نویسنده » غزل » ساعت 1:43 عصر روز دوشنبه 89 اسفند 2

دنیا آرام و قرار ندارد، همه جا دشنه می‌فروشند و عالم نیز با یک بغل فریاد ِ خشکیده بر دیوار ِ گلو و چشم‌هایی که خیره مانده سوی ابرها تا کسی به داد دنیا برسد... ظلم نمی‌ماند حتی اگر تمام قبیله‌ی فرعون شمشیر باشد، باز خون بر شمشیر پیروز می‌شود و زمان روز به روز به لحظه‌ی موعود نزدیک‌تر... این را گلوی سوخته‌ی تاریخ می‌گوید.

امشب زیباترین شب عالم است، شب آغاز امامت تو، شبی که زمین را به اهلش می‌سپارند، مصلح‌ترین مرد دنیا... دلم را به لحظه‌های "امن یجیب المضطر" تو دخیل می‌بندم و آهوی گمشده‌ی چشمم را در کوچه پس کوچه‌های انتظار رها می‌کنم و لابه‌لای پچ‌پچ ریز برف دعا می‌کنم که زودتر بیایی! مردی که چشم تمام مردمان زمین به اوست...


 زلف ِ شب را به سرا پای سحر می‌ریزم
تا خود ِ صبح براه ِ تو قمر می‌ریزم
ساحل ِ چشم من از شوق به دریا زده است
چشم بسته به سرش موج ِ تماشا زده است
جمعه را سرمه کشیدیم مگر برگردی
با همان سیصد و چندین نفر برگردی
زندگی نیست، ممات است! تو را کم داریم
دیدنت ارزش ِ آوره شدن هم دارد
از دل ِ تنگ من آیا خبری هم داری؟
آشنا پشت ِ سرت مختصری هم دارد
منتی بر سر ما بگذاری بد نیست
آه! کم چشم براهم بگذاری بد نیست
به نظر می‌رسد این فاصله‌ها کم شدنی است
غیر ممکن‌تر از این خواسته‌ها هم شدنی است
دارد از جاده صدای جرسی می‌آید
مژده ای دل که مسیحا نفسی می‌آید
منجی ما به خداوند قسم آمدنی است
یوسف گم شده‌ی اهل حرم آمدنی است...

پ:ن. آنقدر بی‌لیاقتیم که هنوز بعد از هزار و اندی سال هنوز چله نشین انتظاریم...
پ:ن. اما روی دلمان حک کردیم، خورشید از آن ِ پنجره‌هایی است که هرگز بسته نمی‌شود...
پ:ن. پنجره‌ی دلم را هروز با یاد تو باز می‌کنم، یقین دارم که روزی نزدیک خواهی آمد...



نویسنده » غزل » ساعت 10:1 عصر روز شنبه 89 بهمن 23

انتظار این نیست که فقط بنشینیم و دعا کنیم و فرج را از خدا بخواهیم؛ انتظار یعنی حس کنی خدا از رگ گردن به تو نزدیکتر است و هیچوقت رهایت نمی‌کند... انتظار یعنی تلاش و امید به روزی که پایان روزهای دلتنگی است، انتظار یعنی اینکه به دست‌هایت یاد بدهی دستی را بگیرند و تنهایی را نجات بدهند، انتظار یعنی اینکه تمام خوبی‌ها را برای خودت نخواهی و برای دیگرانِ تنها و بی‌پناه هم سهمی قائل باشی! انتظار یعنی دوست داشتن... فرمود: گناهان شما بواسطه‌ی دوست داشتن ما آمرزیده می‌شود...

جمعه که می‌آید دلم هُری می‌ریزد! من اگر چشم‌هایم را آماده‌ کرده بودم، دلم نمی‌سوخت! من از این دلگیرم که هنوز معنی انتظار را نمی‌دانم!!!

پ.ن: اگر دیده می‌شوم، اگر شنیده می‌شوم، اگر نفس می‌کشم... تنها مهربانی و لطف توست!
پ.ن: تو واسطه‌ی بخششِ کوتاهی‌ها و قصور بینِ من، خدا و بندگان او باش!
پ.ن: تو بمان، تنها تو بمان...



نویسنده » غزل » ساعت 10:44 عصر روز پنج شنبه 89 دی 16

یکی از ویژگی‌های فتنه این است که شبیه حق است و همین در ابتدا دچار اشتباه انسان می‌شود، کما اینکه مقام معظم رهبری در سخنان امروز خود به آن اشاره کرده و فرمودند: فتنه یعنی شعارهای حق را کسانی با محتوی صد در صد باطل مطرح کنند برای فریب دادن مردم... اما تفاوت بزرگ ملت ایران با دیگر ممالک در این است که مردمی ولایت مدار می‌باشد و با تدبیر و دوراندیشی رهبر فرزانه‌یمان دچار این انحرافات ریز و ویرانگر نمی‌شود.

در 9 دی سال 88 وقتی مردم فهیم ایران متوجه شدند که نیروهای فسیل شده‌ی مخالف نظام و برخی افکار انحرافی وابسته به بیگانه و دشمن قسم خورده‌ی نظام، ولایت فقیه، اصل نظام را نشانه گرفته‌اند پا به میدان گذاشته و با تصمیم تاریخی و موثر خود بار دیگر تاریخ ساز شدند و برگی پرافتخار و زرین به جای گذاشتند و تمام داشته‌ها و فتنه‌های دشمن همیشه تلاشگر ِجاهل و مغرض را خنثی نمودند و قردادی عاشقانه با خدا و مهدی فاطمه و امام سید علی بستند که تا همیشه تاریخ مانا و ماندگار خواهد ماند.

در 9 دی ماه 88 بار دیگر ملت ایران ثابت کردند که محکوم به تکرار تاریخ نیست، با حضور تاریخی خود بار دیگر نشان دادند که به مراتب از نخبگان دنیا زده‌ی جامعه جلوتر هستند و اجازه نمی‌دهند که میراث خون صدها هزار شهید و حرمت و اقتدار رهبر عزیزتر از جانمان زیر چکمه‌ی دشمنان این انقلاب و مرتجعین وابسته به نظام سلطه و منحرفان داخلی پایمال شود.

امام خامنه‌ای عزیز! تو خون همیشه جاری در رگ اسلام ِ محمدی، تو یوسف مایی نه در چاه زمین که در ماه آسمان، تو نور هدایت ما در شباهنگام آخر الزمانی، آسوده خاطر باش که تا پای جان بر سر پیمان خواهیم ماند...

پ.ن: به خود می‌بالم که رهبری همچو سید علی خامنه‌ای دارم...
پ.ن: الهی به حق حسین شهید، دستش را در دست مولایمان مهدی قرار داده و ما را از بهترین یارانش...   



نویسنده » غزل » ساعت 9:58 عصر روز چهارشنبه 89 دی 8

<      1   2   3   4   5   >>   >