مادر - تسنیم چشمه ای در بهشت
سفارش تبلیغ
صبا ویژن



مادر - تسنیم چشمه ای در بهشت






اللّهُمَّ کُنْ لِوَلِیِّکَ الْحُجَّةِ بْنِ الْحَسَنِ صَلَواتُکَ عَلَیْهِ وَعَلى آبائِهِ فی هذِهِ السّاعَةِ وَفی کُلِّ ساعَةٍ وَلِیّاً وَحافِظاً وَقائِدا ‏وَناصِراً وَدَلیلاً وَعَیْناً حَتّى تُسْکِنَهُ أَرْضَک َطَوْعاً وَتُمَتِّعَهُ فیها طَویلاً

درباره نویسنده
مادر - تسنیم چشمه ای در  بهشت
غزل
مانده ام با غم هجران نگارم چه کنم! عمر بگذشت و ندیدم رخ یارم چه کنم! چشم آلوده کجا! دیدن دلدار کجا! چشم دیدار رخ یار ندارم! چه کنم ؟؟؟
تماس با نویسنده


لوگوی وبلاگ
مادر - تسنیم چشمه ای در  بهشت

لینک دوستان
امید
ستاره
حوری
فادیا
شیوا
الهه امید
راشا

آرشیو وبلاگ
1390
1389
1388
1387
1386
1385

آمار بازدید
بازدید کل :215207
بازدید امروز : 43
 RSS 

   

گاهی اوقات انقدر دلت می‌گیره که مجبوری تو خلوت خودت آروم و بی‌صدا اشک بریزی بدون اینکه با کسی درد و دل کنی. یکشنبه شب "روز مادر" شبکه‌ی سه از خانه‌ی سالمندان گزارشی رو نشون داد، دلم عجیب گرفت. پیره زن لهجه‌ی آذری داشت و با صدایی پر از بغض به سختی صحبت می‌کرد.
مادر چند ساله اینجایی؟ 4 ساله
چند تا فرزند داری؟ 3 تا پسر
امروز روز مادره به دیدنت اومدن؟ نه، پسرا خوب نیستند وقتی ازدواج می‌کنن مادراشونو از یاد می‌برن! ایکاش یه دختر داشتم.
بچه هاتو دوست داری؟ نه، اونا اگه منو دوست داشتن اینجا نمی‌آوردن، دوسشون ندارم.
اما پیره زن دلش طاقت نیاورد و در آخر گفت: از خدا میخوام هر کجا هستند سالم و خوش باشند.
چرا؟؟؟ بعد از این همه سختی و زحمت خانه‌ی سالمندان!!!



نویسنده » غزل » ساعت 2:31 عصر روز جمعه 88 خرداد 29

  

برای تو که بهشت زیر پا‌های توست
روز مادر یعنی، باز هم بهانه مادر گرفتن. روز مادر یعنی، بهانه در آغوش کشیدن زنی که نوازشگر همه‌ی‌ سالهای دلتنگی تو بود. روز مادر یعنی، بهانه‌ی بوسیدن خستگی دستهایی که عمری به پای بالیدن تو چروک شد. روز مادر یعنی، به تعداد آرامش همه‌ی خوابهای کودکانه‌ی تو، بیدار ماندن. روز مادر یعنی، باز هم بهانه‌ی مادر گرفتن...

 

مادر
یاد دارم کودکی بودم خرد
با صدای گرم مادر
هر صبحدم
در میان بستری نرم و تمیز
می گشودم چشم بر نور سفید
می گشودم دل بر نور امید
یاد دارم سفره خانه ما
بوی سنت می داد
داخل خانه ما
جلوه ای زیبا داشت
از زن ایرانی
جلوه ای از یک شمع
ذره ذره می سوخت
و نداشت پرو ایی
که به آخر برسد
کودکم هوش بدار
قبر مادر اینجاست
جای مادر خالیست
دل من تنگ شده
مادرم دیگر نیست

 مادر مهربانم روزت مبارک
مادر ای اسوه‌ی پایداری، ای عصاره‌ی صبر و استقامت، آنگاه که پنجره‌ی نور به سوی من باز شد، من در میان نگاه‌ها، چشم‌های معصوم تو را دیدم. آنگاه که در گوشم اذان می‌گفتی، من محرابم را سجاده‌ی عشقت کردم. آنگاه که تو چشم در چشم من دوختی و از شیره‌ی جانت به من دادی، تو را الهه‌ی آسمانی دیدم. آنگاه که مانند پروانه به دورم می‌گشتی و پرهایت می‌سوخت و آه می‌کشیدی، من عاشقت شدم و کودکانه نگاهت می‌کردم.
و حالا، چگونه نبودنت را احساس نکنم... مهربان مادر عزیزم؛ همواره، دعای خیرت، نفس‌های گرمت و نگاه مهربانت، قوت قلب من است، حتی از ماورای آن دنیا...
فرشته

 



 

 

 



نویسنده » غزل » ساعت 8:39 عصر روز دوشنبه 87 تیر 3

مادرم با توام, با تو مهربانم

بلند شو مادر... بلند شو

بلند شو و به رسم دیرین و گذشته‌ات, آیینه را در برکه‌ی وجودت بیانداز که من تماشای خویش را در همه‌ی وجود تو عاشقانه ‌می‌خواهم...

مادرم بلند شو و به‌سان هر روز صبح ,با کنار زدن پرده‌ای، گنجشک‌های کوهی را با آن طنین دلنواز صدایت به اتاق تاریکم دعوت کن تا صبح‌گاهان, غرق در شور و شادی شوم...

مادرم ای تک قصه‌گوی شبهای بی‌خوابیم, بلند شو که دیری است این دلم برای شنیدن قصه‌ی دختری که عاشق مادرش بود تنگ است, مادر بلند شو و برایم تعریف کن...

مادرم ای تنها تکیه‌گاه همه عمرم, بلند شو که این تن کم جانم, تاب بی‌تو بودن را ندارد, من بی‌تو می‌شکنم...

مادرم بلند شو که می‌خواهم برایت بخوانم, آری می‌خواهم آواز بخوانم, همان شعری که همیشه برایت می‌خواندم و تو گریه می‌کردی...

ای مادر عزیز که جان داده‌ای مرا.....

سهل است اگر که اکنون جان دهم برای تو....

یادت همیشه سبز...

 

 



نویسنده » غزل » ساعت 7:56 عصر روز سه شنبه 87 اردیبهشت 31



نویسنده » غزل » ساعت 12:31 صبح روز دوشنبه 87 اردیبهشت 30