روز خدا - تسنیم چشمه ای در بهشت
سفارش تبلیغ
صبا ویژن



روز خدا - تسنیم چشمه ای در بهشت






اللّهُمَّ کُنْ لِوَلِیِّکَ الْحُجَّةِ بْنِ الْحَسَنِ صَلَواتُکَ عَلَیْهِ وَعَلى آبائِهِ فی هذِهِ السّاعَةِ وَفی کُلِّ ساعَةٍ وَلِیّاً وَحافِظاً وَقائِدا ‏وَناصِراً وَدَلیلاً وَعَیْناً حَتّى تُسْکِنَهُ أَرْضَک َطَوْعاً وَتُمَتِّعَهُ فیها طَویلاً

درباره نویسنده
روز خدا - تسنیم چشمه ای در  بهشت
غزل
مانده ام با غم هجران نگارم چه کنم! عمر بگذشت و ندیدم رخ یارم چه کنم! چشم آلوده کجا! دیدن دلدار کجا! چشم دیدار رخ یار ندارم! چه کنم ؟؟؟
تماس با نویسنده


لوگوی وبلاگ
روز خدا - تسنیم چشمه ای در  بهشت

لینک دوستان
امید
ستاره
حوری
فادیا
شیوا
الهه امید
راشا

آرشیو وبلاگ
1390
1389
1388
1387
1386
1385

آمار بازدید
بازدید کل :218322
بازدید امروز : 12
 RSS 

   

بسم الله الرحمن الرحیم

حمد و ستایش خدایی را سزاست که پرده تاریک شب را به برق درخشان روز روشن درید و  این درخشش زیبا را مایة حرارت، حرکت و محشر و حیات مخلوقات قرار داد تا هر موجودی در روی زمین و در زیر آن و درون دریاهای عمیق و در شکاف کوهستانهای صعب العبور و درة‌های عمیق و هولناک و در دل جنگلهای انبوه و دور و در شهرهای نزدیک و دور آدمیان و جنیان و هر که به لطف خدای خویش صاحب حرکت و هستی است در پی روزی خویش به سویی شود و به هدایت خدایش از خوان گستردة نعمتهایی که پروردگار ش به لطف و مهربانی گسترده است بهره خویش را بردارد و ستایش و ثنای بی پایان خداوندی راست که  شب ظلمانی را چونان چادری سیاه بر رخسار زمین کشید تا مایه آرامش مخلوقات باشد تا از پس یک روز پرتلاش و مسابقه‌ای نفس‌گیر و قیامتی بزرگ، اینک به آرامش و راحتی رسند و قوای از دست رفته را بازیابند و نشانه‌ای از مرگی باشد که بی‌گمان هر صاحب حیاتی روزی آن را درخواهد یافت و در این آمد و شد شبان و روزان، آیاتی برای صاحبان قبلهایی قرار داد که خواهان هدایت به سوی اویند و بندگانی که در پی یافتن آفرینشگر این همه زیبایی، پیوسته سر در گریبان تفکر دارند و این دو آیت را وسیله‌ای برای حساب روزگاران و ساعت‌های عمرها قرار داد و در این میان شبها و روزهایی را به لطف بی‌پایان و نیکی بی زوالش مخصوص گردانید و آدمیان را به یادآوری آن روزها و شب‌های ویژه فراخواند تا پروردگار خویش را پیوسته بدانها بستایند و بر منتی که بر ایشان نهاد شکر گزارند.

ما قرآن را در شب قدر فرو فرستادیم و تو چه میدانی که شب قدر چیست؟ آن شب مبارک شبی است که از هزار ماه بهتر است و فرشتگان الهی و روح در آن شب به اذن خدایشان برای تقدیر هر کاری نازل میشوند، آن شبی است سرشار از سلامت و برکت تا طلوع سپیده سحر (قرآن حکیم/سوره قدر)

... امروز دین خود را (با ابلاغ ولایت علی علیه السلام) بر شما کامل و نعمتم را بر شما تمام کردم و (در مقام خدائی‌ام) راضی شدم که دین شما اسلام باشد... (قرآن کریم/سوره مائده /آیه 3)

خدایا روزت را گرامی میدارم که هر روز روز توست و هر شب شب توست و هر ساعت ساعت تو و هر لحظه زمانی است متعلق به حضرتت، پس در مقام بندگی سپاست میگویم که قلبی عطایم کردی که نشانه‌هایت را بنگرد و تصدیقت کند و فکری عطا کردی که آثار صنعتت را دریابد و زبانی که در پی هدایتت به حمد و ثنایت پردازد ای بی‌نیاز بی‌همتا و ای مهربان بی‌بدیل شهادت میدهم که خدایی جز تو نیست و از تو میخواهم که بر بهترین بنده‌ات و والاترین فرستاده‌ات محمد مصطفی (ص) و بر جان گرامی‌اش علی (ع) پرچم هدایتش و خاندان پاک و مطهرش درود و رحمتی بی پایان فرستی که شبها و روزها از آن نکاهند و تا همیشه بر حضرت ایشان عرضه شود. آمین یا رب‌العالمین

 

برداشتی آزاد از نهج البلاغه علی علیه السلام 


جهان را ادامه میدهیم

امانت خدا بر زمین مانده بود، آدمیان می‌گذشتند بی هیچ باری بر شانه‌هاشان. خدا پیامبری فرستاد تا به یادشان بیاورد، قول نخستین و بیعت اولین را. پیامبر گفت: ای آدمیان، این امانت از آن شماست. بر دوشش کشید. این همان است که زمین و آسمان را توان بر دوش کشیدنش نیست. پس به یاد آورید انسان را و دشواری‌اش را.

اما کسی به یاد نیاورد. پیامبر گفت: عشق است. عشق است. عشق است که بر زمین مانده است. مجال، اندک است و فرصت کوتاه.

شتاب کنید وگرنه نوبت عاشقی می‌گذرد. اما کسی به عشق نیندیشید. پیامبر گفت: آنچه نامش زندگی است، نه خیال است و نه بازی، امتحان است. و تنها پاسخ به آزمون زندگی، زیستن است، زیستن.

اما کسی آزمون زندگی را پاسخ نگفت. و در این میان کودکی که تازه پا به جهان گذاشته بود، با لبخندی پیامبر را پاسخ گفت. زیرا پیمانش را با خدا به یاد می‌آورد.

آنگاه خدا گفت: به پاس لبخند کودکی، جهان را ادامه میدهیم.

عرفان نظرآهاری



نویسنده » غزل » ساعت 2:43 عصر روز دوشنبه 86 دی 17

آغاز،خداوند پیش از همیشه و خداوند پس از همیشه.

 

آن شب یکی از تنها ترین شبهای زندگیم بود،دلتنگ به دنبال چیزی میگشتم تا آرام بگیرم.توی این کش و وس افکارضد و نقیض خود بودم که تلفن زنگ زد،بعد از کمی صحبت گفت: 8 ژانویه روز خداست.

 تلنگری خوردم ، به این فکر فرو رفتم روز خدا! باید روز قشنگی باشد ، اما مگر همه روزها ،روز خدا نیست ،و همه لحظه ها لحظه های ناب الهی؟

 وقتی قلم به دست گرفتم حس کردم دارم با او صحبت میکنم،با تمام وجود حسش کردم،دوست داشتم چشمانی داشتم تا او را ببینم،خوب نگاه کردم،نه!او دیدنی نیست،چون هیچ کس مثل او نیست.

 همه چیز آیینه ذات اوست،همه چیز از خداست.

 

و انت الذی تعرفت الی فی کل شئ فرایتک ظاهرا فی کل شئ

 

توئی که در همه موجودات تجلی کردی و خود را به من نشان دادی.

 

دل شب بود و آسمان قشنگ خدا را نگاه میکردم ، پر بود از مرواریدهای نقره ای زیبا،ستاره ها چه بی صدا فریاد می زدند خدا ! خدا!....

 

به یک ، تک ستاره خیره شدم ، خود خودش بود،گفتم:آ خدا ، تو مثل همیشه پیش منی و من از تو غافل.صدایش می کردم و با او حرف می زدم ....خدای خوب من!دستهای مهربانت کجاست؟ دستهایم را بگیر، تو آنی که مرا از عالم نیستی به هستی آوردی در آن زمان که من در خاطر هیچ کس جز تو نبودم.

 تو کسی هستی که من تمام زندگی ام از توست ، برای توست و بسوی توست.

 همیشه هوای مرا داشتی ، شاید حتی کوچکترین خاری پای مرا نیازارد.

 وقتی دانستم چقدر مرا دوست داری از خودم خجالت کشیدم،نازنین خدا !چرا من هیچگاه این همه لطف و خوبی های تو را ندیدم؟

 یا رب ظلمت نفسی و تجرات بجهلی

 از عمق وجودم صدای آرام و مهربانش را شنیدم:

 ادعونی استجب لکم

 بیا عزیز دل که همیشه این در به روی تو باز است.

 نمی توان گفت،گفتنی ها را باید دید،خدای من،تو مهربان و عزیزی،آنچنان که هیچ واژه ای را نمی توان نوشت که در گستره آن تو را توصیف کرد.

 با صدای بلند صدایش کردم و فریاد زدم خدایا دوستت دارم تا تو با من هستی ، هیچگاه ترس و تنهایی به سراغم نخواهد آمد،تو با منی و من هیچگاه بی تو نیستم.

 ای صاحب و مالک من !آن زمان که من نبودم تو مرا من کردی و لطف خود را بدون اینکه از تو بخواهم یا لیاقتش را داشته باشم شامل حالم کردی،پس چگونه است حالا که تو را میخوانم و به لطف بیکرانت نیازمندم رهایم کنی

 مهربانم !همیشه در کنارت جایم ده !

 همه روزها ، روز خداست.

 

بنده کوچکت.

 



نویسنده » غزل » ساعت 10:10 عصر روز یکشنبه 85 دی 17