ذوالجناح می آید بی سوار - تسنیم چشمه ای در بهشت
سفارش تبلیغ
صبا ویژن



ذوالجناح می آید بی سوار - تسنیم چشمه ای در بهشت






اللّهُمَّ کُنْ لِوَلِیِّکَ الْحُجَّةِ بْنِ الْحَسَنِ صَلَواتُکَ عَلَیْهِ وَعَلى آبائِهِ فی هذِهِ السّاعَةِ وَفی کُلِّ ساعَةٍ وَلِیّاً وَحافِظاً وَقائِدا ‏وَناصِراً وَدَلیلاً وَعَیْناً حَتّى تُسْکِنَهُ أَرْضَک َطَوْعاً وَتُمَتِّعَهُ فیها طَویلاً

درباره نویسنده
ذوالجناح می آید بی سوار - تسنیم چشمه ای در  بهشت
غزل
مانده ام با غم هجران نگارم چه کنم! عمر بگذشت و ندیدم رخ یارم چه کنم! چشم آلوده کجا! دیدن دلدار کجا! چشم دیدار رخ یار ندارم! چه کنم ؟؟؟
تماس با نویسنده


لوگوی وبلاگ
ذوالجناح می آید بی سوار - تسنیم چشمه ای در  بهشت

لینک دوستان
امید
ستاره
حوری
فادیا
شیوا
الهه امید
راشا

آرشیو وبلاگ
1390
1389
1388
1387
1386
1385

آمار بازدید
بازدید کل :218445
بازدید امروز : 5
 RSS 

   

 

 

باز هم داره بوی محرم میاد؛ بوی اشک و ماتم، باز هم داره پرچم و علم‌های سیاه بیرون میاد، باز
 یک اسم قشنگ تا روی لب‌ها میاد اشک‌ها سرازیر میشه...
حسین حسین حسین
نمی‌دونم چرا امشب دلم هوای نوشتن در باره‌ی محرم کرده...
آقای مهربان، سلام، سلام بر تو که محاسنت به خون گلویت رنگین شد، سلام بر تو که لب‌هایت
 با خیزران خونین شد وسلام بر...
آقای مهربان، رجب و شعبان و رمضان را از دست دادم، عرفه را هم... اما با خودم عهد بسته‌ام
که بگیرم آنچه را که می‌بایست از تو بگیرم، آنچه را که آزاده‌ام کند و مرا از دلبستگی به زرق و برق دنیا و انسان های ریاکار و منفعت طلب و ... برهاند...
آقای مهربان، امروز اگر نامه‌ام سیاه است... به پیراهن سیاه محرمت ببخش...
  ومن را آنی عطا بفرما که خود وخاندان پاکت  به آن رسیدید...
السلام علیک یا اباعبدالله
همه رفته‌اند... کس دیگری نیست... حتی آخرین سرباز... صدای "هل من ناصر"ش هم با هلهله و قهقهه‌های کفرآلود روبرو می‌شود...
خدایا مگر نه اینست که اینگونه می‌خوستی‌ام...!؟
آخرین تیر از آن سه تیر هم از چله‌ی کمان رها... از ذوالجناح به زمین...
خدایا مگر نه اینست که اینگونه می‌خوستی‌ام...!؟
سکوت غریبی است... خنده‌های خفه شده... بغض‌های فرو خورده... امتداد همه‌ی نگاه‌ها به یک سمت است... شمر است و حسین... حسین است و شمر...
خدایا مگر نه اینست که اینگونه می‌خوستی‌ام...!؟
گوش کن... نه، صدای سم اسبان را نمی‌گویم... انگار صدای خورد شدن است...
خدایا مگر نه اینست که اینگونه می‌خوستی‌ام...!؟
ابی، امی، مالی، روحی، جسمی، اهلی، اسرتی... همه چیزم فدای تو... "ترکت الخلق طرا فی هواکا // وایتمت العیال لکی اراکا"...
خدایا مگر نه اینست که اینگونه می‌خوستی‌ام...!؟



نویسنده » غزل » ساعت 7:45 عصر روز یکشنبه 87 دی 8