یوسف گم شده اهل حرم آمدنی است... - تسنیم چشمه ای در بهشت
سفارش تبلیغ
صبا ویژن



یوسف گم شده اهل حرم آمدنی است... - تسنیم چشمه ای در بهشت






اللّهُمَّ کُنْ لِوَلِیِّکَ الْحُجَّةِ بْنِ الْحَسَنِ صَلَواتُکَ عَلَیْهِ وَعَلى آبائِهِ فی هذِهِ السّاعَةِ وَفی کُلِّ ساعَةٍ وَلِیّاً وَحافِظاً وَقائِدا ‏وَناصِراً وَدَلیلاً وَعَیْناً حَتّى تُسْکِنَهُ أَرْضَک َطَوْعاً وَتُمَتِّعَهُ فیها طَویلاً

درباره نویسنده
یوسف گم شده اهل حرم آمدنی است... - تسنیم چشمه ای در  بهشت
غزل
مانده ام با غم هجران نگارم چه کنم! عمر بگذشت و ندیدم رخ یارم چه کنم! چشم آلوده کجا! دیدن دلدار کجا! چشم دیدار رخ یار ندارم! چه کنم ؟؟؟
تماس با نویسنده


لوگوی وبلاگ
یوسف گم شده اهل حرم آمدنی است... - تسنیم چشمه ای در  بهشت

لینک دوستان
امید
ستاره
حوری
فادیا
شیوا
الهه امید
راشا

آرشیو وبلاگ
1390
1389
1388
1387
1386
1385

آمار بازدید
بازدید کل :218442
بازدید امروز : 2
 RSS 

   

دنیا آرام و قرار ندارد، همه جا دشنه می‌فروشند و عالم نیز با یک بغل فریاد ِ خشکیده بر دیوار ِ گلو و چشم‌هایی که خیره مانده سوی ابرها تا کسی به داد دنیا برسد... ظلم نمی‌ماند حتی اگر تمام قبیله‌ی فرعون شمشیر باشد، باز خون بر شمشیر پیروز می‌شود و زمان روز به روز به لحظه‌ی موعود نزدیک‌تر... این را گلوی سوخته‌ی تاریخ می‌گوید.

امشب زیباترین شب عالم است، شب آغاز امامت تو، شبی که زمین را به اهلش می‌سپارند، مصلح‌ترین مرد دنیا... دلم را به لحظه‌های "امن یجیب المضطر" تو دخیل می‌بندم و آهوی گمشده‌ی چشمم را در کوچه پس کوچه‌های انتظار رها می‌کنم و لابه‌لای پچ‌پچ ریز برف دعا می‌کنم که زودتر بیایی! مردی که چشم تمام مردمان زمین به اوست...


 زلف ِ شب را به سرا پای سحر می‌ریزم
تا خود ِ صبح براه ِ تو قمر می‌ریزم
ساحل ِ چشم من از شوق به دریا زده است
چشم بسته به سرش موج ِ تماشا زده است
جمعه را سرمه کشیدیم مگر برگردی
با همان سیصد و چندین نفر برگردی
زندگی نیست، ممات است! تو را کم داریم
دیدنت ارزش ِ آوره شدن هم دارد
از دل ِ تنگ من آیا خبری هم داری؟
آشنا پشت ِ سرت مختصری هم دارد
منتی بر سر ما بگذاری بد نیست
آه! کم چشم براهم بگذاری بد نیست
به نظر می‌رسد این فاصله‌ها کم شدنی است
غیر ممکن‌تر از این خواسته‌ها هم شدنی است
دارد از جاده صدای جرسی می‌آید
مژده ای دل که مسیحا نفسی می‌آید
منجی ما به خداوند قسم آمدنی است
یوسف گم شده‌ی اهل حرم آمدنی است...

پ:ن. آنقدر بی‌لیاقتیم که هنوز بعد از هزار و اندی سال هنوز چله نشین انتظاریم...
پ:ن. اما روی دلمان حک کردیم، خورشید از آن ِ پنجره‌هایی است که هرگز بسته نمی‌شود...
پ:ن. پنجره‌ی دلم را هروز با یاد تو باز می‌کنم، یقین دارم که روزی نزدیک خواهی آمد...



نویسنده » غزل » ساعت 10:1 عصر روز شنبه 89 بهمن 23