• وبلاگ : تسنيم چشمه اي در بهشت
  • يادداشت : شكستن دل بي صداست...
  • نظرات : 3 خصوصي ، 12 عمومي
  • درب کنسرو بازکن برقی

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    ساراي عزيزم بازم تبريك وصد تبريك كه تو لايق بهترينهايي
    پاسخ

    ممنون سوگند عزيز، مثل هميشه پر از لطف و شور و انرژي و تبريک مجدد من به تو دوست گلم.

    اول كه خيلي صميمانه تبريك ميگم قبول شدنتو...اميدوارم توي پيمدون راهت موفق باشي...حتما هستي.

    ----

    راستي اين كنكوريهايي كه گفتي چي بود؟ كنكور خوراكيه ؟ پوشاكه؟ چيه؟!!!

    من كار قبول كردم همچنان توي نتم اما نه تو وبلاگ...باز اومدم همينجا.

    خوش باشي

    پاسخ

    تشکر... منتظر موفقيت هاي بعدي تو. بهتره راجع به کنکور صحبت نکنم تا منو مجبور به حذف پاسخ مدير وبلاگ نکني. اميدوارم هر جا که هستي پيروز باشي.
    + حميدزضا 

    سلام

    صميمانه تبريك عرض مي كنم.

    پاسخ

    سلام، ممنون حميد آقا

    سلام

    قبوليت خيلي خيلي خوشحالم كرد. تبريك ميگم تبرييييييييييييككككككككك

    پاسخ

    و اما ستاره جون... ممنون از حضورت، داشتن و بودن شما دوستاي گلم باعث دلگرميه منه
    سلام
    امروز چه روز خوب و به يادماندني بود خونه ... جمع بوديم كه غزل خانوم خبر قبولي كارشناسي ارشدشو بهمون داد چچچچچچچچقدر خوشحال شدم اصلا باورم نميشد ...
    غزل جون تو لياقت بهترين هارو داري برات از صميم قلب ارزوي روزهاي خوب و شاديو دارم
    بازم بهت تبريك مي گم ...
    پاسخ

    سلام فادياي عزيز، ممنون از لطفت... مطمئنا من هم اگه يه روزي موفقيت هاي تو رو ببينم خيلي خوشحال مي شم، به اميد روزهاي قشنگتر
    + حميدرضا 

    سلام

    تقويم روزها از پس يكديگر ورق مي خورد و جاي پاي انسانهاي موفق صومعه اي بر ناكامان روزگار نقش مي بندد.صومعه اي كه عامل بيروني تو مي شود و نبودهاي خود را در بود او خواهي جست.درود بر آنانكه طلب جام جهان نما را از دل خود كنند.

    پاسخ

    سلام، مولا علي (ع): تعجب مي کنم از کسي که دنبال گم گشته اش جار ميزند و بدنبال خود گم کرده اش نمي گردد. بر اين باوريم که خداوند از ابتداي خلقت ارزش ها و صفات خود را در وجود انسان قرار داده، اما حقيقت اينست که انسان امروزي جنان دچار روزمرگي و فقر معنوي شده است که همواره در بيرون از خود بدنبال گمگشته ها و نيازهاي دروني خود مي گردد. در حديثي آمده است که هر کس به شناخت خود برسد در واقع به شناخت خدا رسيده است، انسان فطرتا خدا جوست زيرا صفات الهي در وجود انسان به وديعه گذاشته شده است با قدري تفکر به اين نتيجه مي توان رسيد که عالم و آدم را همواره نيروي برتري آفريده و اداره مي کند، رسيدن به اين بينش انسان را به شناخت خدا مي رساند، در واقع خود شناسي پليست براي خدا شناسي. از تمام آموزها اينگونه برداشت مي شود که انسان هر چيز را بايد از درون خود شروع کرده و در درون خود بدنبال آنها بگردد نه در ديگري. به نظر من هر آدم عاقلي بر اساس داشته هاي خود راجع به خود و خدا فکر مي کند و به يک اعتقاد و باور دروني مي رسد. "گه به عشق و عاشقي، گه به ناز و دلبري، گه به آواز شبانه، گه به رسواي زمانه، گاه در کنج خرابات، گاه در گوشه ي محراب، گاه وقت سجود، گاه خرقه آلوده و مست، گاه زاهد ميخانه پرست، هر کس به طريقي خداي خود مي شناسد و من اندر خم يک کوچه اسيرم".

    سلام خوبي؟

    ميگم اين يعني چي؟كسي دلتون رو شكسته ؟

    پاسخ

    سلام... خوبم، اميدوارم شما هم خوب باشيد. خبري نيست جز درس و تكليف، شعر زيباي بود نوشتم. از اينكه از پارسي بلاگ خداحافظي كرديد نارحت شدم ولي آرزو مي كنم هر جا كه هستيد موفق باشيد و با دست پر بركرديد. سبز در پناه حق
    + يه آدم ديگه 
    سلام خوبي وبلاگتو كه باز كردم احساس كردم چقدر دلم برات تنگ شده...........ان شالله ببينمت به زودي!
    پاسخ

    سلام با مرام... دل به دل راه داره، مشتاق ديدار.
    سلاام بسيار زيبا بود.

    چند وقتيه كه كاراي نت تموم شده خيلي كم ميام، شعراي هما هميشه يه روح و حس و حالي زيبا داشته برام...فكر كنم چند وقت پيش داشتم در موردش با تو صحبت ميكردم...آره؟

    ----

    خوبي؟ خوشي؟ درسا چطورن... ما يه كم، كم پيدا شديم... هم منهم تو...ولي خوشي و سلامتيت مهمه و اينكه به مقصد و هدفت برسي...

    دوستت دارم.

    شب در انتظار من...
    من در انتظار شب...
    باز هم شب آمده است...

    او کجا و من کجا....؟!!!

    تو کوچه پس کوچه هاي خاطرم

    زير بارون عطر نفسهاش
    آره باز هم دستم تو دستاش

    موهاي لطيف باد رو شونه مي زنم

    ولي اي کاش مي دونست

    اوني که هر لحظه براش مرده منم.....!

    پاسخ

    فادياي گلم...
    + فاديا 
    کاش آن کسي که از پشت پنجره پنهاني نگاهش ميکردم
    در مقابل چشمانم مي نشست
    با لبخند ....
    آن گاه مي گفتمش حرف دلم را ...
    اما دريغ که سهم من از او
    همان پنجره و انتظار عبورش بيشتر نبود...