چگونه بی تو آرام بگیرم؟ آرام دل... - تسنیم چشمه ای در بهشت
سفارش تبلیغ
صبا ویژن



چگونه بی تو آرام بگیرم؟ آرام دل... - تسنیم چشمه ای در بهشت






اللّهُمَّ کُنْ لِوَلِیِّکَ الْحُجَّةِ بْنِ الْحَسَنِ صَلَواتُکَ عَلَیْهِ وَعَلى آبائِهِ فی هذِهِ السّاعَةِ وَفی کُلِّ ساعَةٍ وَلِیّاً وَحافِظاً وَقائِدا ‏وَناصِراً وَدَلیلاً وَعَیْناً حَتّى تُسْکِنَهُ أَرْضَک َطَوْعاً وَتُمَتِّعَهُ فیها طَویلاً

درباره نویسنده
چگونه بی تو آرام بگیرم؟ آرام دل... - تسنیم چشمه ای در  بهشت
غزل
مانده ام با غم هجران نگارم چه کنم! عمر بگذشت و ندیدم رخ یارم چه کنم! چشم آلوده کجا! دیدن دلدار کجا! چشم دیدار رخ یار ندارم! چه کنم ؟؟؟
تماس با نویسنده


لوگوی وبلاگ
چگونه بی تو آرام بگیرم؟ آرام دل... - تسنیم چشمه ای در  بهشت

لینک دوستان
امید
ستاره
حوری
فادیا
شیوا
الهه امید
راشا

آرشیو وبلاگ
1390
1389
1388
1387
1386
1385

آمار بازدید
بازدید کل :215193
بازدید امروز : 29
 RSS 

   


آن روز که تو آمدی، قیامت کردیم // با شور و شعف تو را زیارت کردیم // دیگر مرو پیشمان بمان آقا جان // ما تازه به روی ماهت عادت کردیم
!

با آمدنت دل‌های دنیازده‌ی ما مانند شهرمان بهاری شد، جان گرفت و زنده شد. خوشحال بودم که آمدی، هر روز دعا می‌کردم روزها و ثانیه‌ها دیر بگذرند و لحظه‌ی رفتنت همیشه کال بماند... دریغ و حسرت که روزها و کم‌کم ثانیه‌ها گذشتند و لحظه‌ی تلخ جدایی... مرو آقا جان! تو جان مایی، به جان مادرت زهرا! به نفس، نفس افتاده‌ایم... نور چشمم! چه بگویم که با رفتنت باز هم غریب و تنها ماندیم، آقا جان! آیا سهم ما همین بود؟ جند سال دیگر چشم انتظار و چشم براه تو بمانیم؟ اما چاره‌ای نیست تا بهاری دیگر چشم انتظار و چشم براهت خواهیم ماند... اما نور چشمم بدان! نام و یاد شیرین تو همیشه در شهر و خانه‌ی قلب‌مان جاودانه خواهد ماند.

با آمدنت باران نعمت را آوردی و با رفتنت رحمت... ای آسمان تو هم با من گریستی، باز هم ببار و گریه کن که دلم گرفته است. آخر چگونه بی‌تو آرام بگیرم؟ آرام دل...

فمعکم معکم لا مع غیرکم، آقا جان تسلیم امر تو... پدر عزیزتر از جانم! زین پس حساس‌تر از گذشته در جایگاه خود به وظایف الهی و دینی خود عمل خواهم کرد و همیشه فرمانبردارت خواهم ماند. به امید روزی که دستت را در دستان مولایمان مهدی فاطمه ببینیم و تو راه بهترین فرمانده‌ی لشکرش.

از عبایت بهار می‌ریزد
از صدایت قرار می‌ریزد
ز چشمانت، عزت و اقتدار می‌ریزد
 عَلَم ِ نصرت و حماسه به کف
روی دوشت ردای ِ عز و شرف
در نگاهت عجب تماشایی است
جلوه ی شوکت ‌ِ امیر ِ نجف
از فراق ِ تو در لبم گله‌ها
با دل من چه کرده این فاصله‌ها
کاش با بوس‌ها به مقدم ِ تو
حل شود غصه‌ها و مسئله‌ها!



نویسنده » غزل » ساعت 7:59 عصر روز پنج شنبه 89 آبان 6