از نظر من انسان از يك نفر كه بيشتر شد وارد روابط اجتماعي مي شود و كثرت آن به دليل برابر نبودن ظرفيت ها خلا يك علم كه سياست خوانده مي شود را بيان مي دارد.پس سياسي بودن نظريات من ايراد نيست و اين را هم شما و دوستان مجازي مي توانند مطالعه بفرمايند.از زمان مشروطه به بعد تقريبا سياست به همه علوم به صورت گسترده وارد شد و ادبيون هم به بيان هنري خود از سياست گفتند.براي مثال حضرت بهار مي فرمايد:
اسلام گر امروزچنين زار و ضعيف است زين قوم شريف است
نه جرم زعيسي است نه تعدي زكليساست از ماست كه بر ماست
گوييم كه بيدار شديم اين چه خياليست بيداري ما چيست
بيداري طفليست كه محتاج به لالاست از ماست كه بر ماست