نميدانستم ميتوانم بروم يا ميمانم !!! نميدانستم ميرسم يا جامانده ميشوم! با تمام ِ مشغله هاي اين دنيايي ام با طلوع ِ آفتاب گفتم الهي به اميد ِ خودت مرا به آنجا برسان ... امروز ميخواهم با كلمه كلمه ي عرفه التماست كنم! ميخواهم تو را بجويم !! ميگذاري؟ ميخواهي؟ ميشود؟ ميروم؟ ميخوانم ؟ ميشنوم؟ درك ميكنم؟ ------- و رفتم ، يار پسنديد مرا !!!! و چه هوايي استنشاق كردم در لحظه لحظه ي عرفه ... او مرا خواند و من رفتم و او باز اجابت كرد !!!
ايشالله عرفه در عرفات نصيبمون بشه عزيزم!