كوله باري از سنگ
به دور دست
آنجا كه تو ايستاده اي
خيره مانده ام
گام هايم
از بازگشت منصرف شده اند اما...
وخطوط ميان من وتو
هرروز بيشتر
نامفهوم مي شوند اما...
انتظار...........
براي تو
سخت و جانكاه است
با اين همه باز انتظار مي كشي!!!
با اين همه سنگي که بر کولهام، نهادهائياما................
من به تو مي رسم اما
دگر نه به قامت ابتدا
منتظرم باش
گامهاي استوارم از راه نخواهد ايستاد
به بهاي خميدگي به مرز شکستگي
باز به سوي تو آيم
منتظرم باش..............