عرفه، مطلع عاشقی - تسنیم چشمه ای در بهشت
سفارش تبلیغ
صبا ویژن



عرفه، مطلع عاشقی - تسنیم چشمه ای در بهشت






اللّهُمَّ کُنْ لِوَلِیِّکَ الْحُجَّةِ بْنِ الْحَسَنِ صَلَواتُکَ عَلَیْهِ وَعَلى آبائِهِ فی هذِهِ السّاعَةِ وَفی کُلِّ ساعَةٍ وَلِیّاً وَحافِظاً وَقائِدا ‏وَناصِراً وَدَلیلاً وَعَیْناً حَتّى تُسْکِنَهُ أَرْضَک َطَوْعاً وَتُمَتِّعَهُ فیها طَویلاً

درباره نویسنده
عرفه، مطلع عاشقی - تسنیم چشمه ای در  بهشت
غزل
مانده ام با غم هجران نگارم چه کنم! عمر بگذشت و ندیدم رخ یارم چه کنم! چشم آلوده کجا! دیدن دلدار کجا! چشم دیدار رخ یار ندارم! چه کنم ؟؟؟
تماس با نویسنده


لوگوی وبلاگ
عرفه، مطلع عاشقی - تسنیم چشمه ای در  بهشت

لینک دوستان
امید
ستاره
حوری
فادیا
شیوا
الهه امید
راشا

آرشیو وبلاگ
1390
1389
1388
1387
1386
1385

آمار بازدید
بازدید کل :214594
بازدید امروز : 2
 RSS 

   

 خدایا! هرگاه سختی‌های دنیا به دلم آشوب می‌اندازد، سراسیمه به سراغم می‌آیی و چنان گرم در آغوشت می‌فشاری تا به من بفهمانی که فریادرسی مهربان‌تر از تو نیست! به مهربانیت قسم، هیچگاه مرا به حال خود رها نکرده‌ای! من هموراه گستاختر از گذشته و تو مهربان‌تر از همیشه...

این روزها اضطرابی قشنگ روح و جانم را صیقل می‌دهد و چه حس خوبی دارم... منتظر عرفه می مانم...

عرفه روز شناخت تو و من، روز استغاثه و دعا، روز پناه آوردن و روز عقده گشایی از دل دنیا زده، عرفه کلام حسین است؛ حسینی که تمام هستی‌اش را یکجا فدای معشوق خود نمود. عرفه یادآور عاشورا است، حسینی که در پهنای عرفات ایستاد و گفت: خدای ِ من! چگونه ناامید باشم که تو امید منی و چگونه سستی و خواری پذیرم که تو تکیه‌گاه منی! حسین جان! در عرفه تو چه خواندی و چه گفتی که سالیان سال با خواندن آن نور امید بر دل‌ها می‌تابد...

خدای ِ من! لباس احرام را بر دل بی‌قرار و بی‌شکیبم می‌پوشانم و منتظر عرفه‌ات می‌مانم، عرفه‌ای که با سال‌های گذشته زمین تا آسمان فرقش است... عرفه‌ی من امسال مزار شهدای گمنام است.

پروردگارا! این منم، هیچم و چیزی کم که در برابر تو  ایستاده‌ام، خاضع و ترسان و معترف به گذشته که بار سنگینش را بدوش می‌کشم... مهربانم! اکنون به درگاهت روی نهاده‌ام، تو نیز آن پرده که بر بندگان خاطی می‌کشی بر من بکش و بر من ببخش.

پ.ن: این دل بی‌قرار من از آن ِ تو...



نویسنده » غزل » ساعت 2:33 عصر روز جمعه 89 آبان 21

می خواهم به بال های همیشه بسته ام وسعت پرواز دهم فردا، می خواهم در برکه ای از اشک وضو بگیرم و عطر دل انگیز نماز را در آغوش جانم بفشارم.
عرفه روز خدا هست و من، زمانی که دستم به صحراگرد سفیدپوش عرفات نمی رسد، می خواهم گرد هزاران عصیان را از این دل زنگار گرفته ام بردارم و گوشه ای بنشینم و در پنهان دلم دعای آمدنت را بخوانم. ای غروب عرفه سلام مرا به صاحب عرفه برسان و بگو چشم براهم، منتظر...!!!

 

فرازی از دعای عرفه
هر گاه که تو را خواندم پاسخم گفتی،
هر چه از تو خواستم عنایتم فرمودی،
هرگاه اطاعتت کردم قدردانی و تشکر کردی،
و هر زمان که شکرت را بر جا آوردم بر نعمت هایم افزودی،
و اینها همه چیست؟
جز نعمت تمام و کمال و احسان بی پایان تو...
ای پشت و پناهم در هجوم بی رحم مشکلات،
ای مونس و مامن و یاورم در کنج عزلت و تنهایی و بی کسی،
ای تنها امید و پناهگاهم در محاصره ی اندوه و غربت و خستگی،
ای کسی که هر چه دارم از توست و از کرامت بی انتهای تو،
تو پناهگاه منی...
خدای من...
اگر آنچه از تو خواسته ام عنایتم فرمایی
، محرومیت از غیر از آن زیان ندارد،
و اگر عطا نکنی هر چه عطا جز آن منفعت ندارد.



نویسنده » غزل » ساعت 1:8 صبح روز جمعه 88 آذر 6